بدان که قاعده و اساس طریقت تصوف و معرفت جمله بر ولایت و اثبات آن است که جملۀ مشایخ رضی الله عنهم اندر حکم اثبات آن موافق اند؛ اما هر کسی به عبارتی دیگرگون بیان آن ظاهر کرده اند و محمدبن علی رضی الله عنه مخصوص است به اطلاق این عبارت مر حقیقت طریقت را.
اما ولایت به فتح واو نصرت بود اندر حق لغت، و ولایت به کسر واو إمارت بود ونیز هر دو مصدر ولیت باشد و چون چنین بود باید که تا دو لغت بود چون دلالت و دلالت و نیز ولایت ربوبیت بود و از آن است که خداوند تعالی گفت: «هنالک الْولایة لله الحق (۴۴/الکهف)»، که کفار تولا بدو کنند و بدو بگروند و از معبودان خود تبرا کنند و نیز ولایت به معنی محبت بود.
اما ولی، روا باشد که فعیل باشد به معنی مفعول؛ چنان که خداوند تعالی گفت: «وهو یتولی الصالحین (۱۹۶/الاعراف)»؛ که خداوند تعالی بندۀ خود را به افعال و اوصاف وی نگذارد و اندر کنف حفظ خودش بدارد و روا باشد که فعیل باشد به معنی مبالغت اندر فاعل؛ که بنده تولا به طاعت وی کند و رعایات حقوق وی را مداومت کند و از غیر وی اعراض کند این یکی مرید باشد و آن دیگر مراد.
و این جملۀ معانی از حق به بنده و از بنده به حق روا باشد؛ از آن چه روا باشد که خدای تعالی ناصر دوستان خود باشد؛ از آن چه وعده کرد خداوند تعالی مر دوستان خود را از صحابۀ پیغمبر به نصرت و گفت: «ألا إن نصْر الله قریب (۲۱۴/البقره)»، و نیز گفت: «و أن الکافرین لاموْلی لهم (۱۱/محمد)؛ ای لاناصرلهم.» چون کفار را ناصر نبود لامحاله مومنان را ناصر بود که نصرت کند عقول ایشان را اندر استدلال آیات و بیان معانی بر دل های ایشان و کشف براهین بر اسرار ایشان و نصرت کند ایشان رابر مخالفت نفس و هوی و شیطان و موافقت امور خود.
و نیز روا باشد که به دوستی مخصوص گرداندشان و از محل عداوت نگاه دارد؛ چنان که گفت: «یحبهمْ ویحبونه (۵۴/المائده)»، تا وی را به دوستی وی دوست دارند و روی از خلق برتابند تا هم وی ولی ایشان باشد و هم ایشان اولیای وی.
و روا باشد که یکی را ولایتی دهد به اقامت کردن بر طاعت وی و وی را اندر حفظ و عصمت نگاه دارد تا وی بر طاعت وی اقامت کند و از مخالفتش بپرهیزد و شیطان از حس وی بگریزد.
و روا بود که یکی را ولایتی دهد تا حلش اندر ملک حل بود و عقدش عقد دعواتش مستجاب بود و انفاسش مقبول بود؛ کما قال النبی، علیه السلام: «رب أشْعث أغْبر ذی طمْریْن لایوْبه به لوْ أقْسم علی الله لأبره.»
و معروف است اند رخلافت امیرالمومنین عمر رضی الله عنه رود نیل بر عادت خود باستاد؛ از آن چه اندر جاهلیت هر سال کنیزکی آراسته در وی انداختندی تا روان شدی. عمر رضی الله عنه بر کاغذ پاره ای نبشت که: «ای آب، اگر به خود استادهای، روا نباشد اگر به فرمان خدای عز و جل استادهای، عمر می گوید: برو.» چون کاغذ اندر آب انداختند آب روان گشت و این إمارت بر حقیقت بود.
پس مراد من اندر ولایت و اثبات آن، آن است که بدانی که اسم ولی مر آن کس را روا بود که این معانی مذکور اندر وی موجود باشد؛ چنان که ورا این حال بود که گفتیم نه قال.
و پیش از این مشایخ رحمهم الله اندر این، کتب ساخته اند از عزیزی زود نیست گشت. اکنون من عبارات آن پیر بزرگوار را که صاحب مذهب است جمال دهم؛ چنان که اعتقاد من بدان مهتر است، رضی الله عنه. تا تو را فواید بسیار به حاصل شود و به جز تو آن را نیز که سعادت خواندن این کتاب باشد از طالبان این طریقت، ان شاء الله عز و جل.